سیل گلستان در چنبره تقلیل و ساده سازی
ناصر کرمی اقلیمشناس
به نظر میرسد غالب سبزهای ایران برای هر رخداد طبیعی پیشفرضی آماده دارند؛ زلزله خسارت دارد چون شهرداری فلان کار را نکرده، توفان ویرانگر است چون هواشناسی پیشبینی نکرده، سیل مرگبار میشود چون فلان جا درختان را قطع کردهاند، خشکسالی طاقتفرسا شده چون بی رویه سد ساختهاند. اینها مثال واضح، واکنشهای کنونی به سیل گلستان و مازندران است.
رسانهها پر شده از دریغ برای تخریب جنگلهای منطقه و لعن و نفرین بر مسببان آن.
البته چاشنیهای معمول دیگری هم آمیخته این بحثها هست؛ مثلا چون رودخانه لایروبی نشده طغیان کرده و چون مکانیابی خانهها و جادهها اشتباه بوده حالا طعمه سیل شدهاند. این پیشفرضها البته غالبا مبتنی بر انگارههای درستی هستند. یعنی واقعا هر کدام از مولفههای پیش گفته میتوانند کمابیش در تشدید آثار و خسارتهای سیل گلستان و مازندران نقش داشته باشند. اما همیشه پاسخ نادرست مبتنی بر گزاره نادرست نیست. بر گزاره درست نیز اگر وزنی نامناسب تحمیل شود به پاسخی نادرست تبدیل خواهد شد.
ایراد بزرگ پیشفرضهای مذکور این است که جملگی میل به تقلیل و ساده سازی دارند. بر همین مثال سیل اخیر متمرکز میشویم. متوسط بارش در شرق گلستان حدود سیصد میلیمتر است. فقط طی دو روز در قلب منطقه سیلزده سیصد میلیمتر بارش رخ داده است. یعنی آنچه که باید در طول سال میباریده فقط در ۴۸ ساعت باریده است.
گزارشها میگویند دیگر مناطق استان نیز با بارشی بین پنجاه تا هفتاد درصد کل بارش سالانه در بازه زمانی کمتر از پنج روز رودررو بودهاند. این حجم از بارش در این منطقه در تمام دوران ثبت دادههای هواشناختی بیسابقه است. یعنی در دستکم هفتاد سال گذشته. اصطلاحا یک سیل دورانی بوده، یعنی از آن بارشهایی که دوره برگشتشان صدساله یا حتی دیرتر است.
اگر جنگلها ویران نمیشدند این سیل رخ میداد؟ بله، قطعا رخ میداد. اما شاید با شدتی کمتر.
اگر رودخانهها لایروبی میشدند آیا سیلاب طغیان میکرد؟ به گفته معاون استاندار گلستان در حالی که حداکثر ظرفیت آورد (دبی) گرگانرود ۱۵۰ متر مکعب بر ثانیه است هم اکنون یعنی چند روز بعد از آن بارش مهیب میزان آورد رودخانه سیصد متر مکعب بر ثانیه یعنی دو برابر ظرفیت آن است. هر رودخانهای در هر جای جهان وقتی دو برابر ظرفیتش آورد داشته باشد حتما آورد اضافه را میگستراند به دشتهای پیرامون. به ویژه آنکه محدوده سیلزده استان گلستان دشتی هموار است که بین خط القعر و خط الراس حوزه آبخیز آن فاصله طولانی با شیب اندک وجود دارد و همین باعث میشود رودخانه با کمی آورد اضافه هم سیل ایجاد کند. لایروبی باعث میشود رودخانه به حداکثر ظرفیت آورد خود نزدیک شود، نه اینکه دو برابر ظرفیت طبیعی را نیز در خود نگه دارد.
در پسانرمال اقلیمی
پیشفرضهای رسانهای مذکور از دو جهت باید نقد شوند: نخست اینکه دچار یک عارضه همه گیر علمی یعنی سادهسازی و تقلیل هستند. همه سیلها ناشی از مولفه انسانی نیستند و هرگز با هیچ نوع مدیریت محیطی نه میتوان کاملا مانع از وقوع سیل شد و نه عوارض و پیامدهای آن را به طور کامل مهار کرد. فقط چند هفته قبل در نقطه مقابل استان گلستان در نقشه ایران، یعنی استان خوزستان، سیل بزرگی رخ داد که آن نیز حاصل بارشی استثنایی بود که دست کم در هفتاد سال گذشته سابقه نداشت.
از سوی دیگر برعکس ترسالی شدید امسال خشکسالیهای شدید دو دهه گذشته را شاهد بودهایم. سختار (اکستریم)های اقلیمی اغلب همزاد و تالی یکدیگرند. چنینترسالی شدیدی آن روی سکه آن خشکسالی شدید است. مهمترین اثر تغییر اقلیم بعد از افزایش متوسط دما، افزایش شدت، مدت و وسعت سختارهای اقلیمی همچون خشکسالی، سیل، توفان، شنباد، ریزگرد و... است.
تعدد وقوع سختارهای اقلیمی قاعدتا باید ما را به اینجا برساند که این سرنوشتی تازه است و باید خود را مهیای انطباق با آن کنیم. به ندرت ممکن است انسان بتواند مانع وقوع یک سختار اقلمی شود. سالهاست چرخندهای اقیانوسی سواحل شرق آمریکا را در هم میکوبند و هر بار میلیاردها دلار خسارت به جا میگذارند اما آمریکا نتواسته حتی یک درصد باعث تضعیف یکی از این چرخندها شود. اما انسان میتواند سبک زندگی و زیر ساختها رفاهی خود را با این سختارها منطبق کند.
نکته مهم این است که فقط بخش کوچکی از انطباق به معنای به کارگیری ابزارهای فنی تازه است. انطباق یعنی تغییر. یعنی فرضا قبلا موجودی آبزی بودهای، حالا برکه خشکیده. باید مهیای زندگی در خشکی بشوی. این یعنی اینکه حتی برخی ارگانیسمهای حیاتی باید کاملا تغییر کنند تا بتوان به یک موجود خشکی زی تبدیل شد. این مسئله بزرگی است. این یک نرمال تازه اقلیمی است که ایرانیان باید مهیای انطباق با آن شوند.
در نبود برنامه انطباق
آیا آنچه که گفته شد به معنای کاهش بار مسئولیت حاکمیت و دولت در برابر وقایعی همچون سیل گلستان است؟ قطعا نه.
غالب آنچه که درباره کمکاریها در مدیریت محیطی و بعضا تخریب سیستماتیک منابع طبیعی و تاثیر آن بر تشدید اثر سیل در منطقه استان گلستان گفته میشود درست است اما نکته این است که هر آنچه که به عنوان قصور حاکمیت گفته میشود به واقع بخش کوچکتر کیفرخواست احتمالی است که باید علیه مجموعه مدیریت محیطی در ایران اقامه شود.
بخش بزرگتر این است که این مجموعه نه هیچ تصوری در باره نرمال اقلیمی تازه ایران دارد و احتمالا نه هیچ توانی برای انطباق با آن.
واکاری جنگلها یا لایروبی رودخانهها پروژههای دشواری نیستند. دشوارتر طراحی و اجرای یک برنامه جامع ملی برای انطباق ایران با نرمال تازه اقلیمی و سرنوشت تاریخی ناشی از آن است. به نظر میرسد که سیاستزدگی مفرط حتی کارشناسان محیط زیست را در ایران به این عارضه دچار کرده که متعاقب هر رخداد طبیعی یقه "مدیریت وقت محیطی" را بگیرند. در حالی که مسئله بزرگتر "پروژه کلان ملی" است.
مجموعه شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که چشم انداز را به اینجا کشانده و البته جمعبست همین شرایط که باید ایران را مهیای انطباق با سرنوشت اقلیمی تازه کند.
مدیریت پدیدههایی مثل سیل گلستان موضوعی پیچیدهتر از داشتن یا نداشتن چند لودر و بولدوزر است. از سالها پیش آشکار بوده که گلستان و همه دیگر استانهای ایران دیگر نمیتوانستهاند و نمیتوانند چون سابق به زندگی ادامه دهند. نکتهای که امروزه در هیاهوی تحلیلهای شتابزده و پیش فرضهای تقلیلگرا گم شده است.
golestanfarda@gmail.com
نظرات 0